داستانی از دوست عزیز شادی محمودیان
ماجرای کاملا واقعی من و بنمانو
اولین باری که بنمانو رو دیدم…
صبح بود و هنوز خوابآلود و خسته بودم، اتوبوس شلوغ بود و خیابان ولیعصر مثل همیشه با ترافیک سنگین سرصبح استرس به موقع سرکار نرسیدن رو چند برابر کرده بود.
از بچگی عادت داشتم تو اوج شلوغی و سروصدا تمرین نشنیدن کنم و صدای توی سر خودم رو گوش بدم، داشتم میون همهمهی تو اوبوس تو سرم آواز میخوندم که چشمم افتاد به بیلبورد سرتقاطع! بنمانو! این دیگه چیه! برند قهوه! اونم دمی؟! اونم ساشه!؟ قهوهی واقعی بدون شکر؟ مگه میشه؟
تو ایستگاه که پیاده شدم دقیقا روبهروی چشمام یه سوپرمارکت خیلی بزرگ بودکه اگه قرار بود برند جدیدی وارد بازار شده باشه حتما یه سری هم به اون مغازه میزد، عادت داشتم هر روز صبح برم یه خریدی ازش بکنم واسه صبحانه…
تو یکی از قفسهها چشمم افتاد به محصول روی بیلبورد، نه به خاطر اینکه قهوه بودو ساشه و دمی که هر سهتای اینا یعنی راحتی و لذت قهوه خوردن سرکار . بیشتر به این خاطر خریدمش که خوشم اومد یه برند وقتی تبلیغات محیطی کرده که توی مغازهها موجود شده و میشه خریدش.
یه شرکت که رسیدم مستقیم رفتم تو آشپزخونه و بیمعطلی اولین ساشه رو باز کردم و…. اون لحظه رو هیچوقت فراموش نمیکنم چون در کمال ناباوری و ناامیدی، قهوهای رو تجربه کردم که بو و رنگ و طعمش عالی بود.
بوی بنمانو همون روز باعث شد مجبور بشم همکارهام رو به پنجتا ساشهِی باقیموندهی تو بسته مهمون کنم و خودم بمونم بی قهوه.
ولی نمیدونستم که این تازه شروع دوستی من و بنمانو بوده و قراره لحظات زیاد به یاد موندنی رو با هم تجربه کنیم.
همون روز که فکر کنم حدود یک سال و نیم قبل بود شروع کردم به مطالعه دربارهی این برند و بررسی محصولاتش، یکی از جذابترین مواردی که باهاش مواجه شدم عکس ساعت روی بستهبندی های ساشه بود که نشون میداد هرکدوم از قهوهها مناسب چه زمانی از روز هستن، البته که برای کسی مثل من با خلاف سنگین کافئین بالا و عشق زیاد قهوه، مناسبترین گزینه همون بستهی قرمز رنگ ۹ صبح بود ولی بررسی و مطالعهی من باعث شد خیلی از همکارهام که دقیقا مشکل کافئین بالا و سنگین بودن قهوه داشتن هم بتونن از بنمانو خرید کنن، بعد که متوجه شدم علاوه بر اون ساشههای دوست داشتنی پودر و حتی دونهی قهوه هم موجوده، فهمیدم ماجرای من و بنمانو حالا حالاها قراره ادامه داشته باشه و از همون روز مدام تو دلم تکرار کردم، همینطوری خوب و باکیفیت بمون بنمانوی دوست داشتنی.
اونروز اونقدر هیجانزده بودم و از بنمانو حرف میزدم که همه فکر میکردن فروشندهی این برند شدم و دارم تبلیغ میکنم و من فقط یه جواب داشتم: باید عاشق قهوه باشی که تفاوت طعم و بو رو با عمق وجودت درک کنی..
از اون روز به بعد بنمانو و قهوههاش توی شرکت ما استخدام رسمی شدن.
و این یک ماجرای کاملا واقعی است.